نونهال نوین
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
در حیات نوین بر شاخسار جوانه های نونهال گستره زندگانی پویا به تلالو فروغ رویش زیبایی گام نهادیم و بر تارک طراوتش جاودانه شدیم.
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
در حیات نوین بر شاخسار جوانه های نونهال گستره زندگانی پویا به تلالو فروغ رویش زیبایی گام نهادیم و بر تارک طراوتش جاودانه شدیم.
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
دلی با سازه و طریقتی پاینده ره به آفاق جاودانه برد . تلالویی رخشان در ژرفنای هنگامه حیات طیبه و حکایت حق تجلی بخش محفل انس بود .
مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دانم
میثاقی سلیم در نهاد طینتی حکیم جاری بود . روشنای روح جانان تجلی بخش آفاقی زلال گشت .طریقتی بس بدیع و ماندگار .
چشم دل باز کن که جان بینی آن چه نادیدنی است آن بینی
گر به اقلیم عشق روی آری همه آفاق گلستان بینی
در زلال حیات و در نهاد حق جوی انواری بس شفاف و تلالویی مالامال از حلاوت نهفته است .سرشار از سیر به آفاق و انفس رخشان و جاودان .
بحری است بحر عشق که هیچش کرانه نیست آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست
در محراب حریم یار سیمایش بس زرین و رخشان بود . طلیعه حیات طیبه سراسر باطنش را سرشار از انوار زیبا ساخت . کیمیای عشق را یافته بود و زر شده بود .